آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

آدرینا : شازده خانم خانه مامان الهه و بابا مهدی

به خدا فقط محض خنده

برای همه پیام تبلیغی میاد. عیبی نداره، منزل خودشونه تشریف بیارن هم چی دوست دارن بگن ولی آدم بعضی وقتا نمیتونه نخنده خوب کسی که حتی یه نیم نگاهی به این وبلاگ کرده باشه و با ما یه کوچولو آشنا باشه میدونه که چرا خنده داری وقتی یه نفر بگه: - به به چه نی نی خوشملی مامانی بابایی عید نزدیکه هاا قالب تکونی نمیخوای زود زود عکس نی نی خوشملتو بفرس برام تا برات.... - به به چه نی نی خوشملی مامانی بابایی تخفیف ویژه برای... -  ...عکس های نی نی هاتونو اپلود کنید و ادرس عکس رو توی نظرات بفرستین  من عکس نی نی هارو همه رو میذارم توی یه البوم عکس و... و قص علی هذا! عزیزمین خوب! ولی یه کوشولو نیگاهی بندازین به ...
20 فروردين 1393

بزن دست قشنگه رو به افتخار اولین جمله سه کلمه ای!

زمان : دو ساعت پیش مکان: اتاق لالای آدرینا موقعیت: دست در دست و گردن و دراز کش و تلاش برای خواباندن شازده خانوم  و البته تلاش آدرینا برای نخوابیدن جمله ادا شده توسط آدرینا: جوجو بیا پیشم!! وضعیت مامان بعد از شنیدن این جمله: جیغ و سوت و کف و هورا و ذوق مرگ شدگی البته همه تو دلی در حدی که دلش هنوزم درد میکنه از شدت خود داری برای انعکاس بیرونی شادیش جمله ادا شده توسط مامان: (با صدای یواش و از ته گلو بخونید) عزیزم جوجو رفته لالا کرده تا فردا صبح بیاد پیشت. خوب گوش کن ببین هیچ صدایی نمیاد. همه لالا هستن الان. همه خوابیدند. پی نوشت یک: جا موندم ازت شازده خانومم. فرصت نمیدی حتی شیرین زبانیها و کلمات جدیدت رو پیش خودم یه بار مرور کن...
20 فروردين 1393

موهبت بودن با شما فرشته خانومم

چه خوبه که تو دنیایی که همه خبرهاش بوی خون و تعفن وحرص و طمع و خصومت و وحشیگری میده ، خدا برام فرشته ای رو فرستاده تا ازش هنوزم بعد از 19 ماهه شدنش بتونم بوی پاکی و معصومیت و بهشت رو بشنوم.  چه خوبه که کمتر میتونم از دنیا بخونم و بشنوم و ببینم.   وای بر من که فرشته کوچک من واقعا به چه دنیایی پا گذاشته؟ خدایا وای بر من اگر من نتونم به فرشته ام به همون اندازه که زیبایی بهم هدیه کرده، زیبایی براش به بار بیارم. خدایا یه وقت شرمنده فرشته ام نشم با این وضع و حال دنیا و روزگار مبادا که روزی باشه که از این دنیا و وضعش به تنگ بیاد یا دلش بگیره و راضی نباشه از بودنش در چنین دنیایی خدایا شرمنده ام نکنی من رو پیش ا...
16 فروردين 1393

باورنکردنی- breaking news! - اولین شبی که بدون می می و گریه خوابیدیم

ماجراهای خوابوندن آدرینا در این روزها و شبها بماند برای بعد ولی این رو ثبت میکنم تا یادم بمونه که امشب اولین شبی هستش که آدرینا بدون می می و بدون گریه و زاری خوابیده و من خیلی خوشحالم و در پوستم نمیگنجم حتی اگر از فردا شب همون آش و همون کاسه قبلی باشه هم من باز خوشحالم یعنی انقدر هر شب داره اذیت میکنه و اذیت میشه که یه شب مرخصی هم خودش کلی هستش! بنا بر این با صدای بلند و رسا عجالتا عارضم که: آخ جوووووووووووووون! البته بماند که دختر طلای ما امشب پوستی از مامان بابا کند که واسه خودش خاطره تاریخی شد گفتیم زیر بارون بریم ددر یه کم گشتیم  و بعد سر از رستوران گیلار در آوردیم آتیشی سوزوند ها یعنی هراز بار دوغ ریخت زمین از...
11 فروردين 1393

بالاخره دو فقره کار مهم و عقب افتاده رو انجام دادم، آخیش!

1- به محبت دوستانم در وبلاگ خودمون سعی کردم پاسخ بدم . شرمنده با اینهمه تاخیر و ممنون انقدر بزرگوارید که کماکان همراهمونید 2- به وبلاگ همه دوستام سر زدم و برای دلنوشته هاشون دلنوشته هام رو نوشتم. آخ جون! یعنی سبک شدم انقدر به خدا این مدت ناراحت بودم که نشده جوابگوی محببتون باشم و یا بهتون سر بزنم از خوندنتون شاد و شارژ بشم ولی امشب بعد از سه شب تلاش شبانه روزی پروژه به انجام رسید! هوراااااااااااا!
11 فروردين 1393

نوزده ماهگی ماه زندگیمون

دیشب به لطف و نظر خدا جشن کوچک نوزده ماهه شدن ماه زندگیمون هم برگزار شد و دخترمون واقعا و واقعا خیلی مسلط و حرفه ای شمعش رو فوت کرد و کلی برای دوربین و مراحل جشنمون ژست گرفت. سرعت تغییرات فرشته کوچولومون حیرانمون میکنه و با حیزت و شاید هم کمی حسرت تماشاش میکنیم. تماشا میکنیم راه رفتنها و بازیها  و بد اخلاقیها و مهربانیهاش رو   و صد البته بلبل زبونیهاش رو. این که میگم بلبل زبونی اغراق نیست. طوطی خوش پرو بال ما کم کم شده یه خانوم خانومای کوچولویی که یه سره داره حرف میزنه. تقریبا همه چیز رو میگه. به طور کامل منظورش رو میرسونه و منظورمون رو میفهمه. همه کلمات رو یا کاملا کامل و درست یا به روش خودش تلفظ میکنه ولی مهمه اینه که دختر ...
10 فروردين 1393

یک اتفاق مهم، خبر جدید

بدون شرح!   اصلا این یکی از مزایا و تجربه های بی بدیل و اختصاصی دختر داشتنه! نگید برای پسر هم میشه لاک زد که خودتونم میدونید دارید کار عاریه ای میکنید!  بعد از 150 سال داشتم برای ناخونای پام لاک میزدم اومد که کون فیکون کنه لاک رو. منم برای یکی از شصتهاش زدم. آی ترسید گریه کرد که بیا و ببین و پاش رو زمین نمیذاشت!! بعد که لاکهای خودم تموم شد هی پاش رو می آورد میچسبوند کنار پای من که یعنی ما هم بله! و تازه فهمید به عجب خوب چیزی ست این لاک. تا اینکه یکی از اقوام که اومده بودن عید دیدنی و شام خونه مون برای همه انگشتهاش رو زد و کلی گوگولی تر تر شدن پاهاش. الان هم حتی اگر بیرون باشیم یهو هوس میکنه پاهاش رو نگاه کنه و با لذ...
6 فروردين 1393

بوخودا!!

داریم با هم خونه مرتب میکنیم و من برای سرگرم کردنش حرفای الکی میزنم و شعر میخونیم و... و آدرینا هم حرف میزنه و میخنده و نق میزنه و به هم میریزه و همچنان فاصله حد اکثر بیست سانتیش رو با من حفظ میکنه! یه چیزی میگه که نمیفهمم چی میگه ولی برای ادامه مکالمه  بی هوا جوابش میدم راست میگی؟ جواب میده: بوخودا!! بعد هی اون یه چی میگه من میگم راست میگی اونم هی میگه بوخودا! خوب معلومه دیگه بعد از یه چند ثانیه چی میشه. فاصله بیست سانتیمون میشه هیچ چون می گیرم بغلم  و آی میچلونمش که جیگر خودم و خودش حال بیاد! حالا خوبه ما اهل قسم خوردن نیستیم. آخه از کجا یاد میگیری اینا رو طوطی خوش پر و بال و خوش زبانم؟!
6 فروردين 1393